به نام خالق زیبایی ها
آسمان را هوای بوسه بر خاک است،
باران بهانه ای است...
التماس دعا...
فرشته ها آمده اند پایین. همه جا پر از فرشته است.
از کنارت که رد می شوند، می فهمی؟
اسمت را که صدا می زنند، می شنوی؟
دستشان را روی شانه ات می گذارند ، حس می کنی؟
راستی حیاط خلوت دلت را آب و جارو کرده ای؟
دعاهایت را آماده گذاشته ای؟
آرزوهایت را مرور کرده ای؟
می دانی که امشب به تو هم سر می زنند؟
می آیند و برایت سوغات می آورند، پیراهن تازه ات را.
خدا کند یک هوا بزرگ شده باشی .
می آیند و چهار گوشه دلت را نور و گلاب می پاشند.
می آیند و توی دستشان دعای مستجاب شده و عشق است.
مبادا بیایند و تو نباشی.
مبادا در دلت را بسته باشی.
مبادا در بزنند و تو نفهمی.
مبادا ...
کوچه دلت را چراغانی کن.
دم در بنشین و منتظر باش.
فرشته ها می آیند.
فرشته ها حتما می آیند.
خدا آن سوتر منتظر است.
مبادا که فرشته هایت دست خالی برگردند.
پ.ن1:حواسمون باشه
شب عید غدیر را از دست ندیم که بعدا پشیمون بشیم که امسال گذشت و شاید تا شب غدیر سال دیگه باشیم و شاید تر که نه!
پ.ن2:روز عید غدیر خیلی روز بزرگیه. میدونستین اگه یه نفر رو برای ناهار مهمون کنید مثل اینه که همه انبیاء رو مهمون کردین؟
پ.ن3: عید همگی مبارک!
التماس دعا
باز هم آمده ام به آستان دری که کوبه ندارد.
آمده ام به درگاهت.
آمده ام درد و دل کنم چون تنها سنگ صبورم تویی.
آمده ام شکایت کنم چون تنها قاضی دادگاه بشریت تویی.
آمده ام زاری کنم چون تنها دادرس تویی.
آمده ام به درگاهت چون تنها ملجأ و پناهگاه تویی.
آمده ام اما با دست خالی! هیچ چیز نداشتم که برایت تحفه بیاورم.
هر چه می خواستم بردارم میدیدم از جانب توست و به دست من ویران شده!
خلعتیی پاره، نامه ای سیاه و دلی شکسته...
همین آخری را برداشتم. آخر شنیده بودم که گفته ای این یکی را دوست ندارم سالم تحویلم دهی!
خوشحال بودم که حد اقل این یکی را دارم! پس دلم را گرفتم و آهنگ سفر کردم!
اما کجا باید میرفتم؟
دست به دامن که میشدم که دلِ زرورق پیچم را برایت بیاورد؟ منِ بال شکسته که توانش را نداشتم.
دنبال کسی باید میگشتم که تا خودِ خودت بیاید و دلم را روی تلِ دل شکستگان، مقابل دیدگانت گذارد.
میدانستم خاندانی هستند که بسیار دوستشان می داری. همگی معصوم و بی گناه، اما به درگاه کدامشان پناه میبردم که دست دلم را بگیرد و بیاورد برایت؟ که البته "کلهم نور واحد"
ولی باید یکی را انتخاب میکردم.
از میان نام ها ،نام علی را گزیدم و از میان القاب، رضا را که وقتی او دلم را به آستانت آورد، به لطف لقبش از این دل سیاه راضی شوی و بند زده تحویل صاحبش دهی که دلی که به دست تو بند زده شده باشد تا آخر عمر بندهایش نمی گسلد.
پس مسیر سفر عشق گزیدم.
دست بر سینه گذاشتم و سلامی دادم به جانب ارض طوس.
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا...
پ.ن?: میلاد ثامن الحجج را تبریک می گویم.
پ.ن?: عیدتان مبارک.
پ.ن?: از بین این همه عکسی که از حرم امام رضا(ع) بود، گشتم و یه وییو از صحن انقلاب پیدا کردم چون خیلی این صحن رو دوست دارم.
پ.ن?: اگه تو هم دلت برا حرمش تنگ شده یه سر بزن به سایت آستان قدس رضوی و از اونجا با پخش مستقیم سیم دلت و وصل کن.
پ.ن?: ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید.
هو...
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
مرحوم قیصر امین پور
پ.ن1: روحش شاد و راهش پر رهرو...
پ.ن2: التماس دعا و یا علی مددی...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|